و چه قدر کوتاه است فاصله ی فعل های خوبی و بدی!
گویا فاصله ای نیست!
گویا اصلا نیست!
به ساعت نگاه کن...
همان ساعت قدیمی روی طاقچه که دیگر نیست!
وسعت ثانیه را می فهمی...؟؟؟
که چه زود دیر میشود و چه دیر زود!
به چهره ها نگاه کن...
که چگونه در همند...
و چگونه تحمل میکنند این درد غیر قابل تحمل را..!
حکایت دل را ...
دل درد را...
دل دردی که دلیلش پیچیدگی است نه دل پیچه!!!!!
و دوایش حرف...
همان مزاحمی که چند روزی است آویزانت شده!
سنگینت کرده!
پر شدی از آن!
از حرف...
عوض میکنم...
خطم را عوض میکنم!
برای رهایی از شر مزاحم!
تا سبک شوم..
و خالی..
و خوب..
گویا اصلا نیست!
به ساعت نگاه کن...
همان ساعت قدیمی روی طاقچه که دیگر نیست!
وسعت ثانیه را می فهمی...؟؟؟
که چه زود دیر میشود و چه دیر زود!
به چهره ها نگاه کن...
که چگونه در همند...
و چگونه تحمل میکنند این درد غیر قابل تحمل را..!
حکایت دل را ...
دل درد را...
دل دردی که دلیلش پیچیدگی است نه دل پیچه!!!!!
و دوایش حرف...
همان مزاحمی که چند روزی است آویزانت شده!
سنگینت کرده!
پر شدی از آن!
از حرف...
عوض میکنم...
خطم را عوض میکنم!
برای رهایی از شر مزاحم!
تا سبک شوم..
و خالی..
و خوب..
به روی خودم نمی آورم و نیاورید که چه قدر کوتاه است فاصله ی خوبی و بدی!
که فاصله ای نیست.
که اصلا...
نیست!!!!
که فاصله ای نیست.
که اصلا...
نیست!!!!
نظرات شما عزیزان:
کلیککک کن دوستممم